محل تبلیغات شما

راننده یِ ما یه خانم بود و خب این خیلی برام جالب بود.
ته اتوبوس مالِ ما 9 تا بود و از همون اولش کلِ تور داشت حولِ محورِ ما میگشت.
هرجا میرفتیم همه مراقبِ ما بودن که یه وقت یکیمون کم نشه و با لقب هایِ مختلف صدامون میکردن که معروفترینش " نه تایی ها " بود.
اگه بخوام از بهترین بخش هایِ سفر بنویسم؛
1. تمامِ لحظاتی که تو اتوبوس بودیم و همه رو مجبور کردیم بیان وسط و برقصن، مخصوصا شب.
شب که میخواستیم برگردیم ما خسته نشسته بودیم سر جامون و بقیه وسطِ اتوبوس داشتن میرقصیدن و اونا ما رو بردن وسط، قشنگ جامون عوض شده بود.
2. آواز خوندن هایِ یکی از بچه هایِ تور، مخصوصا وقتی عمو سبزی فروش رو خوند.
3. شب نشینی و آتیش و آسمونِ شگفت انگیزِ شب :)
تا حالا اینقدر آسمون رو دلبر و نزدیک به خودم ندیده بودم.
برایِ چند دقیقه فقط چشم دوخته بودم به آسمون و حس میکردم از اون فضا رها شدم و فقط منم و آسمون.

پ.ن 1:
10 آبان 1398 رفت تو دفتر خاطراتِ مغزم و واقعا تجربه ی فوق العاده جذابی بود :)
رقص هایِ تو اتوبوس؛
شیطنت هایِ ما؛
لقب هایی که گذاشتن رومون؛
آواز خوندنِ کیمیا برایِ گاو؛
شن هایِ تو موها و لباس هامون؛
خنده هامون؛
عکسهامون؛
غروب؛
آتیش؛
آسمون و ستاره هاش و ماه ^-^

پ.ن 2: 

در نهایت وقتی رسیدیم خوابگاه همگی بیهوش شدیم از شدتِ خستگی.

یونان و صدف هایِ لایِ موهایش

#طلایی هایِ_شبانه

خوابِ عجیب و غریب سه شنبه ها

هایِ ,شب ,رو ,تو ,آسمون ,اتوبوس ,تایی ها ,بود و ,نه تایی ,هایِ تو ,و حس

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عاشق لحظه ها